پرهامپرهام، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه سن داره

فرزند ایران زمین

نمايشگاه كودك

ديروز آخرين روز نمايشگاه كودك تو بوستان گفتگو بود و من و زهره جون پرهام رو به اونجا برديم و براش مقداري كتاب و اسباب بازي مناسب سنس رو خريديم كلي ذوق داشت و داخل كالسكه كتاب ورق ميزد و راستي كلي با دوستايي كه اونجا پيداكرد بود نقاشي كشيد و اين استعداد رو داشت كه با دو دست همزمان نقاشي بكشه تازه هواسش به دوستاشم بود بگم كه عكس هم داره كه بعدا ميزارم براتون ...
24 دی 1392

باغ پرندگان (شيان)

با ماماني و آقا پرهام رفتيم باغ پرندگان انجا كلي پرنده بود كه آزادانه زندگي مي كردن البته بغير از عقاب و كركس شاهين و لاشخور كه تو يه محوطه بزرگ فنس كشي شده بودن بقيه بالاشون رو چيده بودن و آزاد تو بركه ها زندگي مي كردن مثل فلاميگو قو لك لك طاووس ..... پرهام هم باتعجب نگاه ميگرد وجواب سوالاتش  رو راجب اين دنيا پيدا مي كردانجا هم عكس داره كه ميزارم براتون بعدا 
24 دی 1392

عشق ضبط ماشين

تا ميشينه تو ماشين اولين كاري كه ميكنه درب داشبورد رو باز ميكنه و پنل ضبط رو در مياره ميده به من كه براش وصل كنم اين عادت قديميه و الان رقاصي شده براي خودش
15 دی 1392

بامحبت

پرهام كه چند روز پيش واكسن 18 ماهگي رو زده(به لطف بابابزرگ مجتبي و مامان زهره) يك كم حال ندار شده و پاش درد ميكنه اما از محبتش نسبت به ديگران كم نميشه اين موجود فرشته روي زمينه وبه همه محبت مي كنه بغل ميكنه مچلونه و بوس ميكنه عاشقتم
15 دی 1392

ضربان قلب

سلام ماماني رفته بود پيش دكترش براي معاينه شما و خودش دكتر بعد از معاينه به ماماني گفت بره براي شما نوار قلب بگيره اما قبلش يه چيز شيرين بخوره مامان نگران شده بود به من زنگ زد و ماجرا رو گفت منم كه شما و مامان رو به خدا سپردم باخيال راحت سعي كردم مامان رو هم آروم كنم و بهش بقبولونم كه چيز خاصي نيست بعدش هم ماماني راحت تر و با آرامش بيشتري رفت براي نوار قلب و خوشبختانه چيز خواستي نبود و خانم دكتر گفتن احتمالا آقا پرهام گرسنشون شده بوده و خدارو شكر مشكل خواستي نيست
15 دی 1392

اولين سفر آقا پرهام

روستاي خوش آب وهواي كلاك تو مسير جاده كوهستاني يوش مازندران زادگاه پدر شعر نو نيما يوشيج اين روستاي پدري آقا پرهام هست كه اب و هواي فوق العاده اي داره خنك رو به سردي در تابستان البته عكس هاش هم هست كه بعدا مي گذارم براتون
15 دی 1392
1